اعصابم خورده.................
چرا اینکارو باهام کرددد.......................
اون ..... زیر همه حرفاش زد
چه خوش خیال بودم من٬ نفرین بر تو غریبه٬ به تو که روزی آشنا ترین لحظه هایم بودی. سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین٬ با من چه کردی؟ آیا تاوان عاشق شدن و عاشق بودن این است؟ اگر چنین است پس نفرین بر عشق.آیا تاوان وفاداریم این بود؟ همیشه بسوزم و بسازم و تنها بمانم برای کسی که خود را سمبلی از مجنون می دانست ولی در درون بویی از سنت زیبای عاشقی نبرده است. سنتی که در آن وقتی لیلی و مجنون بر آن سوگند می خوردند و پیوند عشق می بستند هیچ چیز یارای گسستن این عشق را نداشت. نفرین بر تو و قلب یخی ات که در آن حتی گرمای عشق آتشین و لیلی وار من اثری نگذاشت٬ عاشقم کردی و در باغ سبز نشانم دادی و مرا با خود به دنیای رویایی پر از زیبایی های عشق بردی ولی وقتی چشم باز کردم و حقیقت را یافتم حقیقت چیزی جز کوله باری از پشیمانی و یاس و ناامیدی از بی وفایی ها و دورنگی و رنگ و ریای تو نبود. نفرین بر تو غریبه. یادت می آید آن روزی که با هم ابرها را پلکانی قرار داده تا خود را به خورشید تابان برسانیم و آنجا خوشه هایی زرین از انوارش را چیدیم و لحظه هایمان را به مانند رنگین کمان رنگ عشق کردیم و تو گفتی که مرا مالک تمام زیبایی ها می کنی. حال می بینم از آن همه زیبایی سهم من زشتی٬ سیاهی و عشق نافرحام بود که شروع نشده به پایان رسید و مرا در زندان و قفس تنهاییم محبوس کرد. عشقی که به سرعت جای خود را به گدازه های آتشین خشم و نفرت داد. دوران تنها شدنم را در جاده انتظار گذراندم. نفرین بر تو غریبه
دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ......
میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....
رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......
حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....
میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....
برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...
آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...
دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت.
صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....
اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
گمشو برو
بالا بری پایین بیای از دل و دیده افتادی دیگه ازت بدم می یاد زندگیمو به باد دادی
الهی که یه روز خوش نبینی تویه زندگیت لحضه شماری می کنم تا ببینم اوارگیت
من ساده رو بگو فریبتو خورده بودم حرکت می کردم اما یه جوری مرده بودم
عکسی که بهم دادی ....اره هنوزم دارمش پاره پارش بکنم یا که واست بیارمش؟
نامه هاتو آتیش زدم تا نباشه از تو اثر بیرون نمی رم که یه وقتی نشوم از تو خبر
یه خط قرمز کشیدم رو اسم تو تو دفترم پیشم نیا ...تماس نگیر همینه حرف آخرم
دلم گرفته از آدم هایی که می گن دوست دارم اما معنی شو نمی دونن از آدم هایی که می خوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن از اونایی که زیر بارون برات می میرن و وقتی آفتاب می شه همه چیز یادشون میره
امشب اومدم بازم از تو برای تو بنویسم تا بدونی دلم هنوز با توست وبا تو هم می مونه.
می دونم همه ی اون چیزایی رو که می خوام بگم تو خودت می دونی
بازم مثل همیشه می گم عاشقانه دوستت دارم؛
می خوام واسه همه بهونه هایی که گرفتم واسه همه ناراحتی ها که
برات درست کردم ازت معذرت بخوام.
دلم نمی خواد غم رو تو چشمای نازت ببینم.
خصوصا اگه خودم این غم روتو چشمات آورده باشم.
می دونی چقدر دلم برات تنگ شده؟!
می دونی هر شب به هوای دیدن تو چشمامو رو هم میزارم؟
می دونی چقدربرام عزیزی؟ می دونی تو ماه منی؟
می دونی همه ی زندگی من شدی؟
می دونم که همه ی اینا رو می دونی .
نمی دونم چرا بعضی شبها بیشتر از همیشه دلم میخواد پیشم باشی
دلم میخواست بودی و گونه های خیسمو پاک میکردی
دلم می خواست دستهای سردم تو دستهای مهربون تو گرم شه
دلم می خواست......!!!
یادته اون شبی رو که به هم قول دادیم دیگه همدیگه رو تنها نزاریم؟
یادته قول دادیم مال هم باشیم؟دلم واسه اونروزها یه ذره شده.
کاش می شد چشما مو ببندمو باز کنم ببینم دوباره همون روزهاست
تو همون ... و منم همون ....
چقدر احساس با هم بودن ؛ مال هم بودن قشنگه!
مگه این من و تو نبودیم که یه روز آرزو میکردیم مال هم شیم؟
مگه آرزو نداشتیم یه روزی برسه که چشم تو چشم هم بدوزیم؟
مگه ما اینا رو از خدا نخواستیم؟
مگه ما آرزوی این روزها رو نداشتیم؟
"اگر چه من به چشم تو کمم قدیمیم گمم
آتشفشان عشقمو دریای پرتلاطمم"
دلم گرفته نازنینم.دلم از این دنیا و ازخودم گرفته.
می ترسم دوباره من بمونم و این خونه ی ساکت و خالی از همه چی!
خونه ایی که هرجاش رو نگاه میکنم خاطره تو رو ازش دارم
گوشه به گوشه اش تو رو یادم میندازه
دلم میخواد با تو باشم.شاد باشم .بخندم دلم میخواد بدون وحشت عشقم رو نثارت کنم
"طلوع اولین دیدار غروب شام آخر بود"
همیشه فکر میکردم عاشق شدن کار سختیه.ولی وقتی عاشق شدم
تازه فهمیدم اونی که سختره عاشق کردنه نه عاشق شدن!
فهمیدم عاشق موندن کار هر کسی نیست
عشق تو خیلی چیزا بهم یاد داد
شاید اگه نبودی دیگه هیچ وقت نمی تونستم طعم عشق رو بچشم
مهربونم بخدا منم دلم نمی خواد تو رو از دست بدم
من دل پاک و مهربون تو رو ساده به دست نیاوردم که ساده از دست بدم
نمی دونی چقدر دلم می خواست مال من بودی
چی می شد نازنینم تو درفال من بودی
بهونه قشنگ من !
یادت باشه یکی هست که همیشه دلش برات تنگه
این متن رو برای کسی مینویسم که کاری رو با من کرد که نباید میکرد اره قلبموشکست کاری که همیشه قسم میخورد که نمی کنه کرد اره منو داغون کرد الان سه روزه ازش بی خبرم نمی دونم که چیکار میکنه و با کیه ولی برام مهم نیست با کی هست و به کی فکر میکنه ولی از خدا میخوام هر جا که هست خوشحال و خوشبخت باشه البته اگه خودش بخواد
ارام من بودم . ساکت بودم . شاد بودم . تنها بودم .
تو امدی . شاد بودی . شلوغ بودی .وسوسه بودی . تنها بودی .
کنارم ماندی . جذاب شدی . غمگین شدی . مرا خواندی . عاشق شدی .
مهربان شدی . دلسوز و پر هیجان و ارام در دلم جا گرفتی .
غمگین شدم . حساس و مهربان . جرقه شدم . عاشق شدم .
سنگدل شدی . بی احساس و بی تفاوت .................. تو رفتی .
تنها شدم . غمگین و افسرده. بهت زده و گیج و با تمام وجود فریادت کردم . اما باز تو رفتی .
محزون شدم دلگیر. افسرده و عصبی . تو را خواندم اما تو رفته بودی . فریادت کردم .نبودی . گریه کردم .....هیچ ..... متنفر شدم .
از تو و از تمام احساسی که تو را میخواند منزجر . و تو همچنان نبودی .
افسرده شدم . تنها شدم . غایب شدی . انتقام شدم ..............
از ذهنم رفتی . ازاد شدم . از دلم رفتی . فریاد شدم . اما فریادی غمگین .
شکست خوردی . پشیمان شدی . برگشتی . مرا خواندی .
تنها بودم غمگین بودم افسرده بودم اما نخواندمت .
برگشتی . گیج شدم . گیج گیج. میخواستم بروم . تو نخواستی . میخواستم بروم قلبم نخواست . میخواستم بروم فکرم نخواست .اما عقلم گفت برو داشتم میرفتم که تو گفتی نرو
التماس شدی . سر تا پا خواهش . حسرت و درد . اما من رفتم
رفتم ولی هزار بار ارزو کردم : که ای کاش هرگز نمی امدی و هرگز نمی امدم.
_________________
دروغ بود همه حرفات دروغ بود خدا میدونه با کی هستی این روزا!